نويسندگان

 

 

کابوس نبودی که رهایت بکنم


از خاطره عشق جدایت بکنم


آنقدرعزیزی که دلم می خواهد


هر چیز که دارم فدایت بکنم

 

 

 

من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی


تو نقش جهان و هر وجبت ترمه و کاشی


در هر نفس این است دعایم همه، ای ماه


 در زیر و بم خاطره آزرده نباشی

 

 

 

دلم پیش رخ ناز تو بند است


ندانم قیمت ناز تو چند است


نمایی گر به قلب من نگاهی


 به دل گویم که بخت من بلند است

 

 

 

 

بیا تا من و تو جانانه باشیم

 

یکی شمع و یکی پروانه باشیم

 

به پای سایه های گل نشینیم

 

دعا بر هم کنیم تا زنده باشیم 

 

 

 

هر لحظه بهانه ی تو را میگیرم

 

هر ثانیه با نبودنت درگیرم

 

حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی

 

من یک طرفه برای تو میمیرم

 

 

مرا ابر ، تو را دریا کشیدند

 

مرا پایین تو را بالا کشیدند

 

برای خواهش چشمان من بود

 

که اینگونه تو را زیبا کشیدند 

 

 

کاش میشد در میان اطلسیها خانه کرد


کاش میشد با نگاه بی کسی کاشانه کرد


باد و باران را میان دام کرد و دم نزد


 کاش میشد با صدایی عاشقانه ناله کرد .

 

 

مرا از شهر بیرون می پسندی


مرا مجنون مجنون می پسندی


نمیدانم چرا ای خنده ی محض


 مرا با دیده ی خون می پسندي

 

 

کاش می شد همدلی را قاب کرد،

 

ساکنان شهر غم را خواب کرد


 کاش می شد نور چشمان تو را

 

جانشین تابش مهتاب کرد

 

 

درویشم و درویش تر از خود ندیدم

 

همرنگ دلم عاشق و درویش ندیدم

 

عمریست که من عابر این راه غریبم

 

جز سایه ی خود همسفری بیش ندیدم

 

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 19 صفحه بعد

درباره وبلاگ

لا به لای دوبیتی ها نقش آخرین نگاهت را با قلم مو می کشم...بلکه برای یکبار هم که شده نگاهت را اسیر نگاهم ببینم...
امکانات وب