نويسندگان

 

دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست


در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست


با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم


 بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست . . .

 

 

 

هر روز سراغ دردسر می گردم


با عشق به دنبال خطر می گردم


گفتی که برو ، چشم ، ولی چون خورشید


 شب می روم و سپیده بر می گردم

 

 

 

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست 

 

 

دلم زیباترین دلهاست امروز


درون این دلم غوغاست امروز


دلم را در طبق بنهاده بودم


 دهم آن را به دست یار امروز

 

 

مثل باران چشمهایت دیدنی است


شهر خاموش نگاهت دیدنی است


زندگانی معنی لبخند توست


 خنده هایت بی نهایت دیدنی است

 

 

ناگهان آیینه حیران شد گمان کردم تویی


ماه پشت ابر پنهان شد گمان کردم تویی


ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی


هرکجا زلفی پریشان شد گمان کردم تویی 

 

 

 

احساس تو چون طراوت باران است


بر زخم شکوفه های گل درمان است


هر وقت که در هوای تو می چرخم


 انگار نفس کشیدنم آسان است .

 

 

 

 

وقت رفتن چشمهایت را تماشا میکنم

 

غصه ها را میکشم در خویش و حاشا میکنم


آسمان ارزانی مستت عشق من

 

آسمان را زیر پاهایت تماشا میکنم

 

 

 

کمی گیجم کمی منگم ، عجیب است


پریده بی جهت رنگم ، عجیب است


تو را دیدم همین یک ساعت پیش


برایت باز دلتنگم ، عجیب است

 

 

 

جان رفته ولی زخم جفایت نرود


تاثیر دو چشم بی وفایت نرود


فرشی ز دل شکسته انداخته ام


 آهسته بیا شیشه به پایت نرود .

 

 

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 19 صفحه بعد

درباره وبلاگ

لا به لای دوبیتی ها نقش آخرین نگاهت را با قلم مو می کشم...بلکه برای یکبار هم که شده نگاهت را اسیر نگاهم ببینم...
امکانات وب